ای بابا ای بابا، بفهمیم دیگه حالا دیگه
ما قدیم ی شعری داشتیم توی بچگی میگفت" شبا کهما میخوابیم آقا پلیسه بیداره" و این حرف ها.
حالا من خود به چشم خویشتن دیدم که تو مهد کودک میخونن "شبا که ما میخوابیم مامان و بابا رو کارن"
این تغیر در طول یک دهه یا 15 سال یا دیگه خیلی بخواد زیاد باشه 20 سال ایجاد شده. اگه بچه ندارید و جوون هستید یا حتی اصلا هنوز بچه اید، خب قاعدتا این چیز ها براتون پر از هیجانه و خیلیم خوبه و ممکنه بچه ی فامیل رو هم بکشید کنار این چیز هارو براش توضیح بدید. ولی با اینکه بچه ندارید و درکش هم سخته تصور کنید که بچه ی خودتون درگیر مسائلی بشه که مناسب سنش نیست، چه حالی بهتون دست میده؟
بگذریم. هدفم موعضه نیست، هدفم اینه بگم داریم پیشرفت میکنیم ولی نمیدونیم از این پیشرفت چطوری استفاده مثبت بکنیم. خب همون بچه ی مهدکودکی ذکر شده، وقتی میره توی حسینیه و میشنوه که آخونده داره میگه "امام حسین میدونست شهید میشه ولی باز با این حال رفت خودش رو فدا کرد تا اسلام زنده بمونه" به بالاش میگه "مگه امام حسین خیلی قدرت نداشت؟ پس چرا آدم بدارو نکشت؟ نمیتونست؟" جواب هایی از سمت بزرگتر ها دریافت میکنه که ناخودآگاه بهش القا میشه قضیه در حد درک اون بچه نیست و فرض میکنه به خاطر ندونستنشه که با عقلش جور در نمیاد و قانع میشه ولی چنین شخصی خیلی زود در سن بالاتر دیگه با جواب بقیه قانع نمیشه.
این تفاوت بزرگ بین نسل جدید و قدیم نشون از پیشرفت سرعت آگاهی و درک داره. حالا ما بچه هایی رو داریم که درک بالاتری نسبت به دوره های قبل به خاطر محیط زندگی جدید به دست آوردن ولی به جای اینکه از این موقعیت به طور مثبت استفاده کنیم، به آن ها چیز هایی آموزش میدیم که بشتر برای خود ما جذابه و لذت بخش و مناسب اون بچه نیست.
ای بابا ای بابا، همه هم اینو گفتن بهمونا ولی فایده نداره، تف.
امید
- ۹۶/۰۷/۳۰