Omidorkh1

هرچی فکر میکنم مضحکه، ولی الان دیگه هیچ کس دنبال چیزای مضحک نیست، پس اینم میتونه به نوبه خودش نو باشه!

Omidorkh1

هرچی فکر میکنم مضحکه، ولی الان دیگه هیچ کس دنبال چیزای مضحک نیست، پس اینم میتونه به نوبه خودش نو باشه!

در آغاز تنها می‌دانیم که نمی‌دانیم. اما چه‌گونه، دانستنِ این‌که نمی‌دانیم را می‌دانیم؟ حتی این را هم نمی‌دانیم. و این‌که نمی‌دانیم، که چه‌گونه نمی‌دانیم، خود در پیِ دانستنِ چیزی به وجود می‌آید. و آن تنها یک جمله‌ی خبری‌ست، «تو دانایی» چه کسی‌، دقیق‌تر بگویم؛ چه چیزی این گزاره را در گوشِ تو نجوا می‌کند؟ نمی‌دانیم. نمی‌دانیم. و اینکه من خود را دوشادوشِ تو تصویر می‌کنم برای این است که میل به خواندنت در پیِ میلی عمیق‌تر به وجود آمده است. بخوان، بخوان، بدان، بشناس. سوالِ اصلی اما اینکه: چه چیزی را؟ نمی...

آخرین مطالب

راه حل

سه شنبه, ۲ آبان ۱۳۹۶، ۰۲:۰۰ ب.ظ

دختر را با پسر در دستشویی دیده بودند، دستگیر شدند و خانواده هاشان را با خبر کردند، خانواده ی پسر کار زیادی نداشتند که انجام دهند، حتی عصبب هم نشدند. عصیانگری های پسر عادی شده بود.
خانواده ی دختر شاکی شدند و شکایت کردند و قضیه به دادگاه و پزشکی قانونی کشید. مشخص شد با هم مقاربت داشته اند اما دختر همچنان باکره است. 
برای پسر سه سال زندان بریدند. 
تقریبا زندگی دختر نابود شده بود چون از سمت خانواده اش بسیار زیر فشار بود و هیچ کس به او کوچک ترین اعتمادی نداشت. شرایط خانواده ی دختر هم وخیم بود و مدام از بی آبرویی های احتمالی و دختر ناخلفشان میترسیدند و فکر خیال میکردند و دعوا. 
وضع خانواده ی نابسامان پسر نابسامان تر شد. خود پسر علاوه بر اینکه سه سال تمام در زندان ضربه خورد. به خاطر سوپیشینه نیز موفق به استخدام در شغل های دولتی نشد.

اما مشکل این رابطه ی نامشروع بود؟ نه به عقیده ی من مشکل اتفاقات دور از انتظار تک تک افراد بود. و کنار نیامدنشان با مشکلشان، بلکه تلاش برای اینکه با راه حل هایی که فرجام خواهی را ممکن میکند انتقام روحی بگیرند و آرام شوند. خانواده ی دختر مشکلی داشت و آن اینکه دخترشان آن چیزی نشده بود که آن ها نقشه اش را کشیده بودند. پس دست به انتقام روحی زدند، نه برای اینکه به دخترشان اهمیت میدهند، آن ها فقط به خواسته های خودشان اهمیت میدادند. تصمیم آن ها به ظاهر برای رفع مشکل اتخاذ شده بود، اما برای خودشان. دخترشان. پسر و خانواده اش مشکلاتی شدید تر و پیچیده تر به وجود آورد. پس راه حلشان حتی ذره ای موفق نبوده. 
در صورتی که میتوانستنددمشکل را بپذیرند، دخترشان حق داشت تجربه کند، هر چیزی را، آنها فقط مسئول پر و بال دادن به زندگی ای هستند که وجودش آوردند نه جهت دهی به آن.
به همین روش هم دختر هم پسر و هم خانواده اش نیز اگر به درک تنهایی خودشان نسبت به تمام جهان پیرامونشان میرسیدند، درواقع هیچ مشکلی وجود نداشت که بخواهد حل شود.

  • Omid Khodadadi

نقطه

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.