در آغاز تنها میدانیم که نمیدانیم. اما چهگونه، دانستنِ اینکه نمیدانیم را میدانیم؟ حتی این را هم نمیدانیم. و اینکه نمیدانیم، که چهگونه نمیدانیم، خود در پیِ دانستنِ چیزی به وجود میآید. و آن تنها یک جملهی خبریست، «تو دانایی» چه کسی، دقیقتر بگویم؛ چه چیزی این گزاره را در گوشِ تو نجوا میکند؟ نمیدانیم. نمیدانیم. و اینکه من خود را دوشادوشِ تو تصویر میکنم برای این است که میل به خواندنت در پیِ میلی عمیقتر به وجود آمده است. بخوان، بخوان، بدان، بشناس. سوالِ اصلی اما اینکه: چه چیزی را؟ نمی...