Omidorkh1

هرچی فکر میکنم مضحکه، ولی الان دیگه هیچ کس دنبال چیزای مضحک نیست، پس اینم میتونه به نوبه خودش نو باشه!

Omidorkh1

هرچی فکر میکنم مضحکه، ولی الان دیگه هیچ کس دنبال چیزای مضحک نیست، پس اینم میتونه به نوبه خودش نو باشه!

در آغاز تنها می‌دانیم که نمی‌دانیم. اما چه‌گونه، دانستنِ این‌که نمی‌دانیم را می‌دانیم؟ حتی این را هم نمی‌دانیم. و این‌که نمی‌دانیم، که چه‌گونه نمی‌دانیم، خود در پیِ دانستنِ چیزی به وجود می‌آید. و آن تنها یک جمله‌ی خبری‌ست، «تو دانایی» چه کسی‌، دقیق‌تر بگویم؛ چه چیزی این گزاره را در گوشِ تو نجوا می‌کند؟ نمی‌دانیم. نمی‌دانیم. و اینکه من خود را دوشادوشِ تو تصویر می‌کنم برای این است که میل به خواندنت در پیِ میلی عمیق‌تر به وجود آمده است. بخوان، بخوان، بدان، بشناس. سوالِ اصلی اما اینکه: چه چیزی را؟ نمی...

آخرین مطالب

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «noghteh» ثبت شده است

هنر برای هنر

يكشنبه, ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۸:۵۰ ب.ظ

اگر اهل هنر نیستید خب خاک توی سرتان. هر شخصی توی زندگی هنری ندارد قطعا از پست ترین امت من است، مستحیلی از خودم. اما اگر هنری دارید، حتی ظرف شستن هم قبول، لابد شنیده اید که میگویند" هنر برای هنر." جایی هم یک آقایی گفت " هنر برای هنر همواره" اما عموم برایشان این جا افتاده که فکر میکنند این شعار مخصوص آن دسته از هنرمندانیست که هنرشان را در راستای بی مفهومی و بدون زیر لایه های پند آموز و پیام های اخلاقی استفاده میکنند. مثلا موسیقی دانی که این شعارش است فقط به دنبال، دامبولی دیمبو، بزن برقص و لهب و لعب است.
اما لطفا تز ندهید، این جمله یکی از جمله هاییست که بنیان زندگی مدرن امروزه را تشکیل داده است و همه مدیونش هستیم، اما چطور؟
جنگ جهانی اول و دوم بود. اروپا آنقدر وحشت کرده بود که یک دفعه به خودش آمد دید همه چیز رو به نزول است، همه چیز رو به پوچیست. حالا بگذارید اتفاقی که چندسال قبل افتاده بود را بررسی کنیم، اینکه اروپاییان در پی قرون 18 و 19 ایمانشان به علم تا حدی راسخ شد که گفتند علم بهتر از خدا و پیغمبر جواب میدهد. هنرمندان هم ریشه ی ایده ئولوژی مذهب و سنت را یکباره زدند و از دلشان نیچه و امثالش بیرون جستند.
ولی جنگ جهانی اوضاع آنقدر یأس آور شد که جنبش های نوظهور متعددی از جمله ابزورد، سورئال، دادائیسم و...شکل گرفت. چرا؟ چون هنرمندان دیدند حتی طرفداریشان از چپ و راست، سنت هم بی فایده بوده است. نمی شود به پاک و صالح بودن هیچ یک از آنها اعتماد کرد. پس گفتند پس از دوهزار سال که هنرمان را در خدمت ترویج و تبلیغ پادشاهان و ایدئولوژی های مختلف قرار دادیم و هر بار نتیجه اش از قبل بدتر شد،حالا زمانش رسیده تا به هیچ کس و به هیچ چیز جز هنر اعتماد نکنیم. خلاصه مفهوم هنر برای هنر آن روز ها این بود که: ما که نمیخواهیم از چیز خاصی طرفداری کنیم، حتی از تاریخ، پس بیایید تنها هنر را برای شادی مردم و لذت بردن آنها به کار گیریم، یعنی هنر برای هنر.
#نقطه 7
#noghteh
امید

نقطه سرشار است از معانی

چهارشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۶، ۱۰:۲۹ ب.ظ

در پی تمامی قسمت های قبل دیگه امروز واقعا ثابت میکنم نقطه سرشار است از معانی، این روشی که الان میخواهم به کار ببرم تازه کشف است، یعنی همین چند دهه پیش که اتفاقا آن موقع هم نقطه سرشار بود از معانی، آمریکایی ها به لطف علوم روانشناسی مدرنشان (دقیقا همان علمی که قرار است به شما بقبولاند نقطه سرشار است از معانی)  دریافتند که اگر یک چیز را (برای مثال: نقطه سرشار است از معانی _نقطه سرشار است از معانی _نقطه سرشار است از معانی) بارها و بارها (به این شکل :نقطه سرشار است از معانی _نقطه سرشار است از معانی _نقطه سرشار است از معانی) به طور پنهان و در پس زمینه برای افراد آشکار کنید، فرد مقابل با اینکه نمیفهمد (مثلا شما نمیفهمید نقطه سرشار است از معانی) دارد بارها و بارها (برای افرادی که تازه به جمع ما پیوسته اند(اسماییلی مجریای برنامه های زنده) :نقطه سرشار است از معانی _نقطه سرشار است از معانی _نقطه سرشار است از معانی)یک چیز را وارد ذهنش میکند. اما با آن چیز آنقدر احساس صمیمیت و نزدیکی میکند که هر گاه چند گزینه به صورت آشکار مقابلش باشد. که یکی شامل آن چیز خاص باشد و دیگری ها هرچه میتواند باشد، آن فرد به احتمال زیاد گزینه ی آشنا را انتخاب میکند. شما از میان گزینه های:

1نقطه سرشار است از معانی 

2چقدر تو زر میزنی 

3سلام حاله همه خوب باشه 

4نقطه مضخرفه

کدام را انتخاب میکنید؟ 

امید

نقطه پنجم

سه شنبه, ۲۹ فروردين ۱۳۹۶، ۰۹:۴۵ ق.ظ

خدا به سر شاهده دیگر از ارجاع خسته شده ام، از آن گذشته مطمئنم انقدر بی کار و ول و عار هستید که رفته باشید نقطه های قبلی را خوانده باشید. پس خاطر جمع،ماچ. اما لا به لای مستحیلات قبلی عرض کردم که قرار است قسمت بعدی سفسطه کنم. ولی دقیقا نمیدانم سفسطه یعنی چه، هرچند تعاریف و مفهوم هایش را کامل خوانده ام اما در عمل گیج کننده است. مثلا یک روز یک استاد رشته ی الهیات داشت با من سر حقوق زن بحث میکرد که یک دفعه بی مقدمه در آمد به من گفت "ببین عزیز شما داری سفسطه میکنی" آن روز ها هنوز معنی سفسطه را نمیدانستم ولی بعدها که رفتم در ویکیپدیای فقید معنی سفسطه را خواندم دیدم نصف حرف های ایشان هم سفسطه بوده و فقط این من بودم که کاربرد کلمه ی سفسطه را نمیدانستم. 
مثلا استفاده ی خاص هم دارد، به طور کلی شما نمیتوانی یک طلبه، آخوند، بسیجی پیدا کنی که در روز کمتر از سه وعده ازین کلمه استفاده کرده باشد و بحث را نبرده باشد. 
مثالی دیگر، در مجلسی بودیم که یک آخوند محترم بود و یک آتئیست لعن شده. من آنروز نشسته بودم در جبهه ی آخوند گرامی.تا اینکه آتئیست لعن شده خواست یک مفهوم فیزیک کوانتومی را در کت حاج آقا کند. حاج آقا یک نگاه نافذ انداخت و گفت متوجه نمیشوم. آتئیست لعن شده گفت اشکال ندارد و آنقدر توضیح داد که به نظرم حاج آقا دیگر شرمش شد بگوید نمیفهمم، اما مشکل این بود که اگر میفهمید برهانش نقض میشد. پس در آمد گفت "شما داری سفسطه میکنی بانو" من هم یواشکی پا شدم و از پشت سر حاج آقا گریختم، اما خب این کلمه ی جادویی در روحم تأثیر گذاشت.
نقطه همانقدر که بی ارزش است، مثال یک گندم، بی مفهوم است، مثال یک لکه در سفیدی،با ارزش است. از یک گندم خُرد می شود مزرعه ای گندم به وجود آورد و تا آن لکه ی کدر نباشد شما قادر به تمیز میان سفیدی و کثیفی نخواهید بود. سرجمع چون نقطه هیچ حرفی برای گفتن ندارد، ناگفته پیداست، پر از حرف های ناگفته است.
امید

نقطه‌ی چهارم

دوشنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۶، ۰۱:۴۱ ب.ظ

اگر در جریان نقطه هستید، بوس.ولی اگر در جریان نقطه نیستید شمارا به خدا قسم خسته شدم از بس به پاراگراف اول قسمت قبل ارجاعتان دادم. به هر حال اگر در جریانید باید بدانید که در قسمت قبل تر از قبل، از زیر یک سوال اساسی فرار کردم. یعنی این ادعا که میگفت:"نقطه در عین بی مفهومی و بی ارزشی و مبهمی، سرشار است از معانی." به چه دلیل است؟ 
اما فرار من آیا هنوز ادامه دارد یا بالاخره وقت پاسخ دادن به این سوال فرا رسیده؟ جالب توجه است اگر درباره ی راه های فرار از زیر بار پاسخ به سوالات سخت کمی حرف بزنیم. در روش اول ما حواس پرتی را فرا گرفتیم. در قسمت بعد قرار است سفسطه کنم و در این قسمت قرار است دست به دامن روش دروغ و مشتقاتش یعنی فرافکنی و تکذیب شوم. اما چطور؟ 
یکی از راه های غریزی برای فرار همین دروغ و دو برادرش تکذیب و فرافکنی است، تقریبا اولین روشی که هرکس می آموزد. اما در این روزگار به شدت بی تاثیر و بی کاربرد واقع شده. برای مثال میتوانم بگویم"من آن ادعا را نکرده ام" و شما سریع یک screen shot از آن تهیه کرده، تکذیب مرا نامعتبر سازید. یا مثلا برای فرافکنی بگویم کس دیگری آن را نوشته " و شما سریع بگویید اگر کس دیگری نوشته چرا در پیج شخصی تو قرار دارد؟ چطور کس دیگری به پیج تو دسترسی داشته است؟ و تو در قبالش هیچ واکنشی انجام ندادی؟ 
همینطور میشود این مضامین را به صدها روش دیگر به کار بست هر بار به راحتی باطلش کرد. حالا به نقطه ای رسیدیم که میدانیم من از این روش ها ممکن نیست بتوانم فرار کنم. برای همین خوب در مورد آن توضیح دادم تا وقتی خواستم بگویم "اکانتم هک شده بود و آن ها را من ننوشته بودم" و شما سریعا پشت بندش از گفته ی من ایراد گرفتید، با لبخندی ژکوند رو به شما کنم و بگویم " هه این ها را که خودم در این پست یادتان دادم، یک چیزی بگو خودم یادت نداده باشم بابا " و باز با پایان کاراکتر ها برنده ی این بازی کثیف خودم باشم. 
امید